يك روز با يك توريست در يزد
یزدفردا -رضا ملاحسینی اردکانی :مي دانيم كه در عصر اطلاعات و زمانه جهاني شدن، سودآورترين صنعتها، صنايع نرم و يا به عبارتي صنايع سبز است. در جوامع پيشرفته صنايع سنگين ديگر خواهاني ندارد و به علت مشكلات فراوان ناشي از آن، ترجيح داده اند كه اين نوع از صنايع آلوده كننده را در اختيار جوامع در حال توسعه قرار دهند. همه ما نيز مي دانيم كه سبزترين صنعت و يا به تعبير درست تر، انساني ترين صنعت در عصر حاضر، صنعت توريسم و گردشگري است. چه بسيار كشورهايي كه عمده درآمد دولت و ملت آن از اين صنعت است. چه بسيار كشورهايي كه همه تاريخشان به اندازه سالي از قرنها تاريخ و فرهنگ ايران زمين نمي رسد ولي چنان به ميراث خود توجه داشته اند كه امروزه بيشترين درآمدشان از طريق جذب توريست مي باشد. همه نسبت به اين مطالب وقوف كلي داريم و مي دانيم كه آنگونه كه شايسته نام ايران زمين مي باشد در معرفي آن و جذب گردشگران موفق نبوده ام كه اين امر نيز داراي علل متنوعي است كه در اين مجال نمي گنجد. اما موضوع ديگر اين است كه ما هنوز نتوانسته ايم از همين تعداد توريستي كه وارد كشورمان مي شوند نيز استفاده مناسب را ببريم. چندي پيش مطلبي با عنوان »چگونه جهاني شويم وقتي جهاني نمي انديشيم» را در حاشيه بحث ثبت جهاني بافت تاريخي شهر يزد ارائه نمودم كه در آن تاكيد شده بود، عليرغم مثبت و لازم بودن رسيدن به احياء و مرمت بناها و فضاهاي بافت تاريخي براي معرفي هرچه بهتر به جهانيان، آنچه اهميت بيشتري دارد و جهاني شدن واقعي در آن است، تصحيح فرهنگ و نگرش و بينش نسبت به ميراث فرهنگي و بافت تاريخي است. بنده همچنان بر عقيده پيشتر گفته شده خويش معتقدم و در همين اثنا بود كه اتفاقي و آشنايي با يك توريست جوان كه به يزد آمده بود در اين عقيده ثابت قدم ترم نمود.
چندي پيش كه به اتفاق تني چند از دوستان در محل ميراث فرهنگي اردكان مشغول برنامه ريزي براي اجراي سلسله نشستهاي اردكان شناسي بوديم، به ناگاه متوجه حضور يك توريست خارجي شديم كه يكي از همشهريان او را عقب موتورسيكلت خود نشانده بود و براي اينكه او را در شناخت و معرفي اردكان كمك كنيم، به اداره ميراث شهر آورده بود. اين اتفاق ساده و البته شايد تكراري در يزد، باعث شد كه نكاتي در باب جهانگردي و وظايف ما به عنوان ميزبانان را در ذهن خود مرور كنم.
آرنود، جوان 19 ساله هلندي كه دانشجوي رشته عكاسي بود با همه سن كمش و با وجود هجمه تبليغاتي گسترده عليه كشورمان،‌ همه مشقات را با جان و دل خريده و براي شناخت اين سرزمين تنهاي تنها از كشورش به راه افتاده و پس از عبور از نزديك به 6 كشور، آن هم با اتوبوس يا اتومبيل به ايران مي رسد!! هرچند اين اقدام كار هركسي نيست و ميل و اشتياق وافري را مي طلبد كه در برخي افراد پيدا مي شود اما با اين وجود من كه جوان 24 ساله ايراني هستم هنوز هيچ مسافرتي را به اين سبك داخل ايرانمان انجام نداده ام چه برسد به نوع خارجي آن و صد البته كه هم سن هاي من كه هيچ، پدرانمان هم در همين وضعند. البته قبول دارم كه تفاوتهايي شايد بسيار اساسي بين فرهنگ، اقتصاد، و... ما و كشورهاي پيشرفته وجود دارد كه اين تضادها را توجيه نمايد. كمااينكه مثلا آن جوان هلندي مسئله سربازي يا برخي موانع ديگر فرهنگي در اين راه را نداشته كه من جوان ايراني با آنها درگيرم. اما همانطور كه گفتم نفس اين عمل اهميت دارد. اينكه جواني به اين سن و سال همه مشقات را تحمل نمايد براي كسب يك تجربه جديد، براي شناخت پديده اي از نزديك و براي درك واقعيتي از درون. آيا اين روحيه و حال و هوا در من به عنوان يك جوان ايراني وجود دارد؟
وقتي با دوستان درباره اين توريست جوان اروپايي صحبت مي كرديم بسياري مي گفتند كه : «بله اينقدر پولدار هستند كه اينگونه خرج مي نمايند و خوش مي گذرانند» در حاليكه به واقع شايد اينگونه نبود، پدر آرنود يك معلم رياضي در دبيرستان و مادرش هم خانه دار بود. در واقع او خيلي ثروتمند نبود، اما بلد بود چگونه سفر كند و چگونه مخارج آن را كنترل نمايد. هنر خرج كردن داشت به گفته خودش يكماه مي شد كه در ايران است و سفرش در ايران نزديك سه تا چهار هفته ديگر هم به طول مي كشد اما مي گفت كه در اين مدت كمتر از 700 يورو هزينه كرده است. اين يعني هنر مسافرت كردن. چندسال پيش وقتي به لطف كمكهاي خانواده ام همراه با بچه هاي دانشگاه به عمره مي رفتيم به ياد دارم كه براي دو هفته اقامت در عربستان تنها 500هزار تومان هزينه ثبت نام داديم، بقيه مخارج كه بماند...! ديديد اين است تفاوت ميان مسافرت يك جوان ايراني با يك جوان اروپايي... حتي يكبار وقتي درباره مخارجش در ايران از او پرسيدم بدون هيچ ابايي و خيلي عادي گفت كه بعضي اوقات با صاحب هتل صحبت مي كند و در ازاي كار كردن در هتل تخفيف ويژه مي گيرد يا اينكه اينگونه هزينه ها را مي پردازد!! پس جهانگردي لزوما پول نمي خواهد، هنر مي خواهد، بينش و درك مي خواهد. اينكه خود را براي انجام هر كاري در موقعيتهاي مختلف آماده كني.
چندين بار از او پرسيدم كه واقعا چرا و براي چه به ايران آمده؟ قدري تامل كنيد، جواني 19 ساله از شمال غرب اروپا، 6 كشور را با اتوبوس، قطار و يا اتومبيل طي مي كند كه تازه به مرزهاي ورودي كشوري برسد كه عليرغم داشتن تاريخ و فرهنگ بسيار درخشان، امروزه مورد هجمه تبليغاتي بسيار بالايي است! شما جاي او بوديد چه مي كرديد؟ اين ريسك را مي پذيرفتيد؟ خود او مي گفت كه از وقتي عزم كرده به ايران بيايد مدام اخبار ايران را پيگيري مي كرده و جز اخبار ترستاك و وحشت آفرين درباره ايران چيز ديگري نمي شنيده است. آن هم اخباري كه هر روز در همه شبكه ها تكرار مي شود. اما گفت كه علاقه اش براي ديدار از ايران ناشي از مسافرت دو سال پيش يكي از دوستانش به ايران بوده و با تعاريف بسيار دوستش، علاقمند به ديدن از ايران شده و مسير گردشش داخل ايران را نيز تبريز- تهران – كاشان – ابيانه – اصفهان – يزد- شيراز – شوش – تخت سليمان – تبريز، طرح ريزي كرده بود. چقدر در مورد مردم ايران به نيكي ياد مي كرد و مدام مي گفت كه مانند اين مردمان را در هيچ كجا نديده است. او تعارف نمي كرد و به قول ما نان قرض نمي داد بلكه ديدش نسبت به ايرانيان اينگونه بود عليرغم اينكه حتي مي گفت در يكي از شهرها يكي از دوربين هايش را دزديده اند اما باز ناراحت نبود و اين صفت و عمل را به همه ايرانيان تعميم نمي داد.
تا اينجا به بيان شخصيت اين توريست جوان كه يزد را به عنوان يكي از شهرهاي مورد بازديدش انتخاب كرده بود پرداختم. اما از اين به بعد روي ديگر سكه يعني برخورد و رفتار ما يزديها به عنوان ميزبانان را طرح مي كنم:
واقعيت اين است كه ما ايرانيان به ويژه يزديها غريب نواز هستيم. يعني اينكه بسيار دوست داريم به يك نفر غريبه بويژه يك خارجي احترام بگذاريم و سعي كنيم كه او خاطره خوشي از ما و شهرمان در ذهنش داشته باشد؛ اما اين همه ماجرا نيست. در راه به تحقق رساندن اين مهم چه بسا به خيال خود درست اما به واقع غلط برخورد مي كنيم. به اين معني كه توريستها را به يك ديد عجيب و غريب نگاه مي كنيم. يكي دو روزي كه يزد را به آرنود نشان مي دادم متوجه نگاههاي سنگين همشهريان نسبت به توريستها شدم. انگار كه روي يك پارچه كشيده شده يك گوي سنگين را رها كنيد، چگونه همه چيز به طرف كانون آن فرورفتگي جلب مي شود، وقتي يك خارجي هم وارد محوطه اي مي شد همه نگاهها همه اشاره ها و... به سمت آن بنده خدا متوجه مي شد. اين رفتار درستي نيست. دوستمان چندين بار مي گفت كه همه آداب و احترام ايرانيان برايم ارزشمند است اما تاب تحمل اين نگاههاي سنگين را ندارم!
يكبار كه از فرهنگها و ويژگيهاي ايرانيان صحبت مي كرد و از من سوالاتي مي پرسيد گفتم كه ايرانيان جامعه اي سياست زده دارند به اين معني كه همه افراد در هر سني و در هر جنسي و طايفه اي در هر مكاني و در هر زماني از سياست صحبت مي كنند. از مهمترين مسائل روز بين المللي تا ساده ترين اتفاقات روزمره. هرچند معتقد بود كه اين امر بسيار مثبتي است اما وقتي گفتم كه بسياري از اين گفتگوها نه از روي مطالعه و تحقيق كه عمدتا از روي شنيده ها و حدس و گمانهاست كمي تعجب كرد. وقتي به باغ دولت آباد رسيديم مردي ميانسال تا از دور ما را با هم ديد به نزد ما آمد و بعد از سلام و احوالپرسي وقتي فهميد دوست ما هلندي است به بيان تاريخي مفصل از اروپا و كشورهاي آن به صورت مجزا و علل شكل گيري اتحاديه اروپا و چالشهاي موجود بين اعضاي آن و روابط اين اتحاديه با آمريكا و چالشهاي آن با روسيه و رقابت با چين پرداخت. انصافا اطلاعات جالبي داشت و از من كه دانشجوي فوق ليسانس جغرافياي سياسي هستم اطلاعات مناسبتري داشت. وقتي به او گفتم كه اين فرد شايد سوادي در حد دبيرستان بيشتر نداشته باشد و شغلش هم بسيار عادي است بسيار متعجب شد كه يك ايراني عادي در حد سواد ابتدايي چه تحليلي مي تواند از وضع جهان داشته باشد.
خوشحال بودم كه در يزد لااقل در بناها و اماكن تاريخي راهنماهايي هستند كه با زبان انگليسي توريستها را راهنمايي و درباره شهرمان توضيح مي دهند، اما زهي خيال باطل كه در هيچ مكان تاريخي هيچ راهنمايي را نديدم كه به هزاران سوال اين علاقمندان جواب دهد. براي اين جوان هلندي با تكيه بر مطالعات و تحقيقات خود آن هم با زبان نه چندان كامل انگليسي توضيحاتي را مي دادم اما چه بسيار توريستهايي را در يزد ديدم كه منتطر راهنمايي بودند كه با آن صحبت كنند و اطلاعاتي كسب نمايند و وقتي سعيشان بي نتيجه مي ماند به زيبايي ذاتي بناها پناه مي بردند و مشغول حظ بصري مي شدند و شگفت زده از زيبايي ساختمانها، بدون داشتن كمترين اطلاعات... تازه چندين نفر به من تذكر دادند كه همراهان توريستها بايستي مدرك جهانگردي داشته باشند و گرنه چنان و چنين مي شود ...
در نوشته قبلي هم گفته بودم كه بايستي درك درستي از داشته هاي خود داشته باشيم تا بتوانيم آن را به جهانيان معرفي كنيم. مي دانيم كه امسال هزارمين سالگرد ساخت بناي بقعه دوازده امام است، وقتي به اين جوان هلندي گفتم كه هزار سال از قدمت اين بنا مي گذرد، تاملي كرد و گفت :«هزار سال پيش نه آمريكايي وجود داشته، نه بسياري از اين كشورهاي قدرتمند كنوني و نه حتي هلندي» و در جواب اين سوال من كه در آن زمان احتمالا مردماني در هلند مي زيسته اند جواب داد كه به جز گاوهايي كه در آن سرزمين مشغول چرا بوده اند كس ديگري در هلند نبوده است!! اين حرفهاي من نيست، جوابهاي يك جوان اروپايي است.
پس بايد باور داشت كه ميراث فرهنگي و بافت تاريخي، داشته اي ارزشمند است كه بسياري از مردمان جوامع پيشرفته حسرت داشتن يك ذره از آن را مي برند. بايد آن را قدر بدانيم و از همه امكاناتمان در جهت معرفي آن به ديگران استفاده نمائيم. نگاهمان به توريستها نبايستي ديدگاه سلبي و منفي باشد به اين باور برسيم كه هر توريست خارجي در صورت درست عمل كردن خودمان و انصاف او، بهترين مبلغ براي فرهنگ ايراني است. بياييم كمي جدي تر به اين مسائل توجه كنيم!
یزدفردا
  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا